این قسمت دو پارتی
سینماچی پاپ کرون هایی پخش میکنه کت:(ابمیو ندارید؟) سینماچی اخم میکنه :بعدا نمیشه که هی بخوری بعدشم خوردن و نوشیدن با هم نمیشه!!. و روی صندلی خودش نشست -خب ساکت باشید...شروع! پرده رنگی میشود انگار سطل رنگی رو پرده خالی شده بود یکی نه چندین تا قرمز ، سیاه ، سبز تاری به رنگ آبی که روش ...... روش نوشته ایی به رنگ سفید بود : عش.ق بین تارها " اسم من آدرین پارکر یک دانش اموز معمولی که با خاله و پسر خاله اش زندگی میکنه البته این مال چند روز پیش قبل از اردو به آزمایشگاه بعد اینکه رفتیم به آزمایشگاه یک عنکبوت نیشم زد درسته یک عنکبوت رادیو اک تی وی عجیب نیشم زد وو حالا به طرز مرموزی قدرت های عنکبوتی دارم " پسر مو بلوند ماسکی سیاه با شکل عنکبوت پوشید بنظر داشت امتحانش میکرد : اسپایدر نوار قهرمان این شهر صدای زنونه ایی حرفش رو قطع کرد : آدرین دیرت نشه فیلیکس منتظرت
آدرین ماسک رو به هوا پرتاب کرد و با تار به دیوار چسباند و از اتاق خارج شد : دارم میام خاله . به طبقه پایین رفت خاله اش آدرین فقط خاطر کوتاهی از پدر مادرش داشت . پسر خاله اش مثل برادری بود که هیچ وقت نداشت اون ها دقیقا شبیه هم بودن فیلیکس از بهترین دوستان ادرین بود وقتی خیلی تنها بود خیلی ... پسری با موهای اتو کشیده و صاف توپ بسکتبالی به سمت ادرین پرتاب کرد : هوی کجایی آدرین ؟! آدرین توپ رو با دو دست میگیره : هیچی بریم . توپ رو به سبدی که گوشه اتاق بود پرتاب میکنه . فیلیکس و آدرین از عمارت بزرگ خارج میشوند امروز پیاده میرن بخاطر دفعه آخری که ماشین توسط شروری خورد و خاک شیر شد فیلیکس گفت : میدونی میخوام یک چیزی رو بهت بگم ..نظرت درباره مرینت چی؟
آدرین شوک میشه و کم کم رنگ صورتش تغییر میکند و به رنگ گل رز در می آید : خب اون فقط -ایست- ______________ لیدی باگ وسط فیلم میپرد:چرا همه فیلما درباره ی م..مرینت و آقای ادرین! کت کمی سرخ میشود: آقای... لوکا با خونسردی به لیدی اشاره میکند که بشین : بهش فکر نکن فیلم رو ببین خیلی جالب نه؟ لیدی نگاهی به شخص مورد اعتمادش میکند و میشیند : خب بعدش چی میشه ولی خدایی حس میکنم یک چی کم.. ؟ سینماچی فریاد میکشه : آره حق با تو و بشکن میزنه . صندلی ها تو هوا شناور میشوند ، نینو جیغ فرابنفشی و دخترونه ایی میکشه : این دیگه چیه ؟ کت چوب دستیش رو تکون میده : هان تو جادوگری سینماچی ؟ حاکماث هنوز به صندلی زنجیر شده بود و فریاد میکشید: هی من به اینا وصلم نکن ... دری که روش علامت ورود ممنوع زده بود باز شد و یک صندلی چرخان به سوی لیدی باگ چرخید و بعد کنار صندلی های دیگه ردیف شد سینماچی دستور داد : اقا بشینید آه فقط تو کاگامی جان اون یکی مونده به اخر بشین ! لیدی تو هم بشین بغل پهلو کت آفرین دخترا گلم ! کت :چیی کاگامیی !! کاگامی روی صندلی مورد میپرد :بعدا با شمشیر سرت ..رو ..میزنم
لیدی باگ فریاد و اعتراض میکند : هان ؟ من پیش کاگامی میشینم! آلیا:انقدر لو نده عزیز من میخوای همه بفهمنننن لوکا خیلی اروم میگه: من که میدونم سینماچی دستاش رو به شکل نامعلومی تکون میده و همه روی زمین و صندلی هایشان فرود میان -بشکن- :من کجاممم! همه به سمت صدا میچرخند صدا از اخرین صندلی بود و مالک صدا فیلیکس بود پسرخاله ی آدرین سینماچی : جناب فیلیکس لطفا بشینید و فیلم رو نگاه کنید بعد فکر کنم همه چی رو بفهمید . فیلیکس آرامش خود را بدست می آورد : کت نق میزنه: از اول ببینیم؟! سینماچی: نه فیلیکس جان بیا دو دقیقه این رو ببین خب؟ گوشی با قاب سیاه با پنجه گربه در می آورد و به فیلیکس میدهد *پنج دقیقه بعد* فیلیکس:خب تموم -ادامه!- آدرین شوک میشه و کم کم رنگ صورتش تغییر میکند و به رنگ گل رز در می آید : خب اون فقط یک دوست فیلیکس فیلیکس پوزه خندی میزن : اهم فقط یک دوست ...مدرسه ات همینجاس دیگه؟
مدرسه ایی بزرگ جلوی آنها بود آدرین سر تکون میده : آره . فیلیکس دست آدرین رو میکشه و به سمت مدرسه میبره : بیا نشونم بده آدرین : ولم کن فیلیکس فیلیکس که ادرین رو کشان کشان با خود میبرد ایستاد: اخه میخوام فقط یک دوست رو ببینم میدونه من دارم میام اینجا؟ دختری با موهای سرمه ایی به سمت آن دو امد :امم آدرین..امدی خونه یعنی رفتی چیز من هم ... دختر با دیدن پسر اتو کشیده به خودش امد : فیلیکس اینجا چیکار میکنی فیلیکس با دیدن دختر دست آدرین رو ول میکنه و با لبخند به دختر میگه: اوه بانو زیبا میدونم آخر هفته باید میرفتیم بیرون ولی خیلی کنجکاو بودم -ایست- لیدی: بگو اون نیست م..مرینت و این کپی آدرین کاگامی:هوی کپی ادرین به خودت بیا ! فیلیکس مثل مجسمه شده بود سینماچی فریاد میکشه : اگه یک بار دیگه وسط فیلم بپرید خودم اسپویل میکنم کت که پاپ کرنش تموم شده بود با بیخیالی میگه :خب بکن سینماچی لبخند بزرگ و خبیثانه میزند: هویتاتون رو خیلی کیف میده ..نه وایستا چطور همین الان کشف هویت کنم و بعدا از حافظه اتون پاک کنم شایدم نه بهتر میراکلس هاتون رو بدم عمو هاکی حاکماث که بخاطر م.رگ خود در فیلم ناراحت بود لبخند رضایت بخشی میزنه : همین کار رو کن قربونت برم میخوای فرزند خوانده من بشی؟ سینماچی بشکن میزند: نه برو ب پسرت برس ...فیلم ! بعد فیلم تصمیم میگیرم لیدی باگ نفس آسوده ایی میکشد : باشه - پخش- دختر نیز لبخند میزنه : به من نگو بانو .. میای اینجا پس هی .. آدرین با لحنی عصبانی وسط حرف آنها میپرد : فیلیکس بیا باهم بریم مدرسه رو ببینی خداحافظ مرینت مرینت دست پا چه میشود :چیز شب بخیر یعنی سلام چیزه ... بای فیلیکس: باش بریم آدرین فیلیکس را به سمت کلاس ها میبرد
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
http://saghi2bug.blogfa.com/category/6
و همه ببعی
در یک تست جمع میشوند
😂✔️
و می
می
می
می
می
می